شيرين آماده دلبرى قبل از خارج شدن از قصر مياد كنار پنجره كه خيمه رُ ببينه اما ميبينه خسرو ى سرخ پوش منتظر ايستاده به تماشا. خسرو بالاخره شیرین رُ بعد اینهمه سال میبینه. خسرو پلک نمیزنه.
شیرین به دیدن خسرو از اون بالا به شاه تعطیم میکنه و دو گوشواره لعل رُ از گوش در میاره و از همون بالا میندازه جلوی پای شبدیز و بعد به رسم شاه باش و برای گرامیداشت حضور خسرو گردنبدی از صد مروارید غلتان که به گردنشه، باز میکنه و رشته پاره میکنه و مروارید ها رُ میریزه روی سر خسرو . آخ که این نگاه خسرو به شیرین خواستنیه و تعریف نکردنی.
نشاط دلبری در سر گرفته
نیازی دیده نازی در گرفته
سوی دیوار قصر آمد خُرامان
زمین بوسید شه را چون غلامان
گشاد از گوش گوهرکش بسی لعل
سم شبدیز را کرد آتشین نعل
همان صد دانه مروارید خوشاب
به فرقافشان خسرو کرد پرتاب
پ.ن: نقاشى مينياتور- گواش. نگهدارى شده در موزه و آكادمى هنر و طراحى Stieglitz School