خمارشكن!
قدیم برای سبک کردن تلخی مزه و تندی عطر شراب و ضمناً شكستن خُمار فردا، باده نوشان در شرابشون "گلاب" میریختن! گفتم شايد علم قديم به كار امروزتون بياد. نووووووش.
شراب ارغواني را گلاب اندر قدح ريزيم
نسيم عطر گردان را شكر در مجمر اندازيم (حافظ)
-
چه خوش گفت آن گلابی با گلستان
که هر چت باز باید داد مستان (نظامى)
-
گر می دهی ممزوج ده کان وقت ممزوج به
برمی گلاب ناب نه چون اشک احرار آمده (خاقانى)
-
جمالی که زبان فصاحت از بیان صباحت او عاجز آید، چنان که در شب تاری صبح بر آید یا آب حیات از ظلمات به در آید، قدحی برفاب بر دست و شکر در آن ریخته و به عرق بر آمیخته، ندانم به گلابش مطیّب کرده بود یا قطرهای چند از گل رویش در آن چکیده.فی الجمله شراب از دست نگارینش بر گرفتم و بخوردم و عمر از سر گرفتم (سعدى)
-
مردم گرم مزاج شراب بآب و گلاب ممزوج کنند تا زیان نکند.( خيام)