خسرو با دیدن زنى در چشمه انگشت به دهن مونده و به چُخ ميره.
روشُ بر ميگردونه تا زن از آب بيرون بياد. شيرين با دیدن مردی که نمیتونه چشم ازش برداره سریع از چشمه بیرون میاد ولباس ميپوشه و سوار بر شبديز مثل باد دور ميشه. خسرو بر ميگرده ميبينه جا تره و بچه نيست!...