سیمرغ یا سیرنگ یا مرغ سین یا عنقا. معروفترین پرنده افسانه ای ایرانی یه که ازش تعاریف مختلفی شده. سیمرغ بنابر روایات کهن پرنده ای یه که بر بالای درختی به نام "همه تخم" در دریای فراخکرت آشیانه داره.
دریای فراخکرت رُ بعضی از خاورشناسان میگن دریای خزره . سیمرغ هر بار که از روی درخت بلند میشه هزار شاخه روی درخت در میاد و هر بار که دوباره میشینه هزار شاخه شکسته میشه و تخم های درخت که از گیاهان گوناگونه به آب ریخته میشه. سیمرغ در شاهنامه، اوستا و روایات پهلوی موجودی خارق العاده است با پرهایی به بزرگی ابرها که از هر طرف چهار بال رنگی داره . منقارش شبیه عقاب و صورتش شبیه انسانه. و با پنجه هاش فیل رُ به راحتی از زمین بلند میکنه. پادشاه مرغانه و 1700 سال عمر میکنه. سیمرغ در شاهنامه بر بالای کوه البرز آشیانه داره و زال ُ با بچه های خودش پرورش میده و وقتی زال از سیمرغ جدا میشه و به دنیای انسان ها برمیگرده سیمرغ بهش پر خودش رُ میده تا هروقت کمک خواست بوسیله این پر ازش کمک بخواد. در کلِ شاهنامه دو بار این پر استفاده میشه. دفعه اول موقع به دنیا امدن رستم از رودابه. دومین بار اما رستم در جنگ با اسفندیار با این پر از سیمرغ کمک میگیره تا خودش و اسبش رخش رُ از مهلکه نجات بده.از اونطرف سیمرغ در داستان منطق الطیر عطار نیشابوری در حقیقت ذات باریتعالی است. داستان از این قراره که سی تا دونه پرنده از گونه های مختلف بعد از گذشتن از هفت وادی و هزار جور درد و بلا, هشتر و پشتر میرسن پشت در آشیانه سیمرغ. وقتی درهای آشیانه سیمرغ باز میشه, پرنده گان روبروشون پرنده عظیم و عجیبی میبینن که سیمرغه. اما واقعیت اینه که این سی پرنده در واقع دارن خودشون رُ در کنار هم در آینه ای میبینن. عطار با این داستان و بازی با کلمه سی مرغ وحدت در کثرت و کثرت در وحدت رُ نشون میده.
سهروردی اما میگه #سیمرغ چیزی در حد جلوه حقه. میگه :سیمرغ پرواز کند بی جنبش. بپرد بی پر، و نزدیک شود بی قطع اماکن، و همه نقش ها از اوست و او خود بی رنگ . همه بدو مشغولند و او از همه غافل. مولانا و شمس هم معتقدند سیمرغ نقطه کماله. مرغ خدا که بر بالای کوه قاف زندگی میکنه.