یکی از هیجان انگیزن ترین لحظات به تصویر کشیده شده در داستان خسرو وشیرین.
شیرگیری!
جریان از این قراره که خسرو و شیرین مست و سرخوش در خیمه در حال معاشرت بودن که ناغافل شیری به خیمه حمله میکنه ! خسرو هم با سری مست از شراب و بی سلاح و با يك لا پيرُهن به جنگ شیر میره و با یک ضربه مُشت، شیر مفلوک رُ غافلگیر و بیهوش میکنه !
خسرو بلافاصله فرمان میده سر از تن شیر جدا کنن و پوست شیر رُِ بکنن و از گردنش بیرون بکشن. مستى باده ناب و حضور شیرین باعث میشه خسروی گران خیز ناکهان جسور و سبك از جاش بپره و به جنگ شير بره. بعد از این اتفاق خسرو هر وقت که مست بوده به اطرافیانش میگفته من الان در حال شیرگیری ام!
بر آمد تند شیری بیشه پرورد
که از دنبال میزد بر هوا گرد
چو بد مستان به لشگرگه در افتاد
و زو لشگر به یکدیگر بر افتاد
فراز آمد به گرد بارگه تنگ
به تندی کرد سوی خسرو آهنگ
شه از مستی شتاب آورد بر شیر
به یکتا پیرهن بیدرع و شمشیر
کمان کش کرد مشتی تا بناگوش
چنان بر شیر زد کز شیر شد هوش
به فرمودش پس آنگه سر بریدن
ز گردن پوستش بیرون کشیدن
و زان پس رسم شاهان شد که پیوست
بود در بزمگهشان تیغ در دست
اگر چه شیر پیکر بود پرویز
ملک بود و ملک باشد گران خیز
ز مستی کرد با شیر آن دلیری
که نام مستی آمد شیر گیری