بهرام گور علاقه ای مفرط و عجیب به شکار #گور داشت. نظامى ميگه بهرام در یک کلام کشته مرده این حیوان بود و دلش براشون ضعف میرفت و پاهاش با دیدن گور سست و قلبش تند و دستش سریع به سمت تیر و کمان یا کمند میرفت. درست مثل آدمی که گریزی از مردن و در گور رفتن نداره بهرام هم با دیدن گور راهی نداشت جز اینکه بگیرتش. انگار که مجبور بود. میفهمین دیگه؟ مجبور. 😅
و اما شنونده های عزیزدل پادکست، گورخر ایرانی یا گور که بهرام بهش علاقه داره با گور خر سیاه و سفید که تو ذهنتونه تفاوتش از زمین تا آسمانه. کلا" در ادبیات فارسی هرجا به گور اشاره شده منظور گور ایرانی هست.
گور از الاغ کمی بزرگتره، حدود ۲۹۰ کیلوگرم وزن داره و درازای بدن و سرش حدوداً ۲٫۱ مترهست و نسبت به الاغ شباهت بیشتری به اسب داره. گور، نسبت به اسب، پاهای کوتاهتری داره و رنگش در فصلهای مختلف تغییر میکنه. در تابستون رنگش قهوهای مایل به سرخ و در زمستون قهوهای مایل به زرد ه ( نخودی). این گور بر پشتش از بالای سر تا انتهای دم نواری سیاه که با رنگ سفید احاطه شده، قرار داره. حیوانی بسیار زیباست با چشمانی خمار و جذاب و دوست داشتنی. این گورها حدود ۴۰ سال عمر میکنن و متاسفانه به شدت، به شدت در معرض انقراضن. کلا" آدم دلش به درد میاد كه هر چيز با ارزشی در ایران در خطر انقراضه.
مرده گور بود در نخچیر
مرده را کی بود ز گور گزیر؟
در #شاهنامه هم #فردوسی میگه رستم که جز شجاعت و زور بازوی زیاد دو مشخصه پرخوری و پرآشامی هم داره غذای مورد علاقه اش همین گور بوده که #رستم در هر وعده غذایی به تنهایی یکدونه اش رو درسته به جای به سیخ کشیدن، به درخت میکشیده و روی آتش کباب و نوش جان میکرده.