در داستان خسرو و شيرين نظرتون در مورد خانوم شكر اسپهانى(اصفهانى) چيه؟ داستانش رو در قسمت سى و دوم تعريف كردم.
زنی که برازنده بزم شاهانه و در شهر (سپاهان) اصفهان زندگی میکنه. زنی که شکر از شیرینیش شکایت میبره به خوزستان و شهر خرما.
لبش صد خنده و صد بنده به فدای لبخندشن. قدی داره مثل سرو بلند و چنان نشاط و جوونی و تازه گی زیر پوست تنش در جریانه که باغ و چمن در برابرش جای عرض اندام نداشته باشن. آخ گفتم اندام! پوست تنش از سفیدی و لطافت از گل سمن سفید تر و لطیف تر. درخت رطب در برابر شیرین کلامیش کم آورده و دونه دونه رطب هاش رُ به پاش میریزه. شِکر بنده خانه زاد این شَکره.
یکی گفتا سِزای بزم شاهان
شَکَر نامی است در شهر سپاهان
به شَکَر بر؛ ز شیرینیش بیداد
وزو شکر به خوزستان به فریاد
به زیر هر لبش صد خنده بیشست
لبش را چون شکر صد بنده بیشست
قبا تنگ آید از سروش چمن را
درم واپس دهد سیمش سمن را
رطب پیش دهانش دانه ریز است
شکر بگذار کو خود خانه خیز است
زنى كه :
چو بر دارد نقاب از گوشه ماه
بر آید ناله صد یوسف از چاه
اما گل بی خار کیه که شَکَر باشه؟ این دلارام صدتا خوبی داره یه بدی . اون هم اینه که با خاص و عام شوخ و بی پرده و در خونه بازه . مثل باد میمونه و هر لحظه در آغوش یکی آرام میگیره. همین جوری از سر لطف و دلدادگی هم با کسی دمخور نمیشه. طرف باید خان و مانش رُ به پاش بریزه . هرکس که یک شب در آغوشش گرفته و باهاش بوده اون یک شب رُ تا ابد فراموش نکرده . عزیزان اگر تا اینجا متوجه نشدین باید عرض کنم که شَکَر خانوم گویا از زنان برجسته و معروف تن فروش در سپاهان بوده. البت اون هم نه هر تن فروشی. خیلی گران و لاکچری و اشرافی مجلسی که ملت دودمانشون رُ در راهش به باد میدادن.
جز این عیبی ندارد آن دلارام
که گستاخی کند با خاص و با عام
به هر جائی چو باد آرام گیرد
چو لاله با همه کس جام گیرد
ز روی لطف با کس در نسازد
که آنکس خان و مان را در نبازد
کسی کاو را شبی گیرد در آغوش
نگردد آن شبش هرگز فراموش
پ.ن: عكس ها تزيينى و هنر دست استاد رضا عباسى است.